چرا؟

حرف یک عاشق

این وبلاگ رو با تمام وجودم تقدیم به مهم ترین فرد زندگیم میکنم امیدوارم خوشش بیاد

به نام او که کلید همه قلب ها دست اوست...

این روزها به این می نگرم که چرا فرشته عشق دیگر ترانه

عاشقی را برایم نمی سراید؟

به این می نگرم که چرا در اعماق تاریک گذشته غرق شده ام...

و چرا نقاش زندگی ام را این چنین کشید و چرا نقاش

 ردپایی از خود بر دفتر زندگی ام باقی نگذاشت

تا بتوانم جواب سوال های چندین ساله را از او بپرسم...؟

حتی به من نگفت که چرا این جماعت باور ندارند...

هنوز برای احساس هم قیمت می گذارند...

به من نگاه کردند و خندیدند ..مرا هرگز نفهمیدند

من از عشق گفتم از عاشقی گفتم...

اما پی بردم این فریادهای بی صدای من همه در قصه ها مانده

و در دل ها مرده ...آهنگ سفر دارم...

اما به کجا باید پناه برد؟



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در 13 آذر 1389برچسب:,ساعت8:36توسط عاشق | |